ظهر ؛ کلاس ِ آیین نامه ...
عصر ؛ کلاس ِ First friends امیررضا ... شب ؛ مهمانی ... اصولاً کسی هستم ک ِ همیشه دوست دارم مهمان بیاید ... اما این دفعه (: کلی اذیت شدم ... همین حالای ِ حالا هم نوک ِ انگشتانم درد میکنند ... و کف ِ پاهایم را نمیتوانم زمین بگذارم ... حس میکنم دارم بزرگتر میشوم (: ... دیگر نَ ب ِ رفتارهایشان ، و نَ حرفهایشان اهمیت میدهم ... حسابشان را با حساب ِ مادرم سوا میکنم ... و در جواب ِ تمام ِ متلک ها سکوت ُ لبخند هدیه میدهم (: و هر ازگاهی " مهم نیس " چاشنی ِ لبخندم میکنم ... این است روزگار ِ کسی ک ِ از همه زخم خورده ...! |
- ۹۴/۰۴/۲۲