دخترانگی هایم

.:: دخترانگی هایم فدای ِ تو بآد ::.

دخترانگی هایم

.:: دخترانگی هایم فدای ِ تو بآد ::.

دخترانگی های ِ یک دختر ِ فروردینی ...

  • ۰
  • ۰
یک شب ِ بیادماندنی برای ِ خودم ساختم ...

و در جواب ِ همه ی ِ سوالهایی که پِی ِ بهانه ای بود ،

فقد پاسخم همین بود : ممنون ، مرسی ...

و او هعی سرش را تکان میداد ُ میگفت چقدر باادب شده ای ...

و رقیه به چشمانم نگاه میکرد ُ با چشمش اشاره میکرد چه شده ...

« چه به روز ِ چشمانت آورده ای؟ چرا انقدر لاغر شدی؟ اتفاقی افتاده انقدر تغییر کرده ای؟ »

و این قبیل سوالات ِ تکراری که اینروزها میشنوم ... و پاسخی جز لبخند ُ سکوت ندارم ...

آری اتفاق ِ بزرگی افتاده ... دل کنده ام ... و اتفاقی از این مهمتر؟

 

دل میرود ز ِ دستم صاحب دلان خدا را   دردا که راز ِ پنهان خواهد شد آشکارا


  • ۹۴/۰۴/۰۷
  • میم بآنـو ...

روزنوشت های ِ سبزآبی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی